• خطبه ها
  • با خوارج
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

با خوارج

 

« 147»

(57) (و من كلام له (عليه ‏السلام)) (كلم به الخوارج) أَصَابَكُمْ حَاصِبٌ وَ لَا بَقِيَ مِنْكُمْ آبِرٌ أَ بَعْدَ إِيمَانِي بِاللَّهِ وَ جِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ((صلى‏الله‏عليه‏وآله)) أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْكُفْرِ  لَ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ‏ فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَ ارْجِعُوا عَلَى أَثَرِ الْأَعْقَابِ أَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلًّا شَامِلًا وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ أَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِيكُمْ سُنَّةً . قوله ((عليه ‏السلام)) و لا بقي منكم آبر يروى على ثلاثة أوجه أحدها أن يكون كما ذكرناه آبر بالراء من قولهم رجل آبر للذي يأبر النخل أي يصلحه و يروى آثر بالثاء بثلاث نقط يراد به الذي يأثر الحديث أى يرويه و يحكيه و هو أصح الوجوه عندي كأنه ((عليه ‏السلام)) قال لا بقي منكم مخبر و يروى آبز بالزاي المعجمة و هو الواثب و الهالك أيضا يقال له آبز.

 


از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه به خوارج نهروان فرموده‏  (چون در جنگ‏  

 ص148

صفين پس از قرار داد تحكيم و نوشتن عهد نامه، خوارج از آن بزرگوار كناره گيرى نموده از هر طرف فرياد كردند: لا حكم إلّا للّه يعنى نيست حكمى مگر از جانب خدا، و گفتند الحكم للّه يا علىّ لا لك يعنى يا علىّ حكم و فرمان دادن مخصوص خدا است نه براى تو، و حكم خدا در باره معاويه و اصحابش آنست كه به فرمان ما داخل گردند و ما خطاء كرديم كه به تحكيم رضاء داديم، پس چون به خطاى خود پى برديم بخدا توبه و بازگشت نموديم، تو نيز مانند ما از خطاى خود توبه و بازگشت نما، و بعضى گفتند چون به تحكيم رضاء دادى كافر شدى اكنون بكفر خود گواهى ده پس از آن توبه كن تا ترا اطاعت كنيم، حضرت فرمود): (1) بادى كه سنگ ريزه را به جنبش مى ‏آورد بر شما بوزد (عذاب الهىّ شما را دريابد) و باقى نماند از شما كسيكه نخل خرما را هركس كند (يا كسيكه سخن گويد، يا كسيكه بر جهد، خلاصه نسل شما قطع گردد) (2) آيا بعد از ايمان آوردن من بخدا و جهاد به همراهى رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله (در جنگها) كفر و خطاء را بر خود گواهى دهم پس در اين هنگام (به اقرار بر خطاى خويش) گمراه شده از راه راست قدم بيرون نهاده‏ام (3) پس، از بدترين راهى كه قدم در آن نهاده‏ ايد بر گرديد (از اين راه باطل برگشته ديگر باره اين سخنان زشت را نگوييد) و بجاى پاى خود بازگشت نمائيد (از راهى كه رفته ‏ايد بجاى خويش برگشته از حقّ پيروى كنيد). (4) آگاه باشيد بزودى بعد از من بذلّت و خوارى بسيار بر خورده به شمشير برنده مبتلى گرديد، و مال شما را ستمكاران گرفته اختصاص بخود دهند و اين كار را در ميان شما سنّت و عادت خويش قرار دهند (از قتل و غارتى كه بعد از آن بزرگوار از طرف ستمكاران مانند مهلب ابن ابى صفره و ديگران در ميان آنان واقع شده خبر مى‏ دهد. سيّد رضىّ فرمايد:) فرمايش آن حضرت: و لا بقى منكم ابر بر سه وجه نقل مي شود: اوّل چنانكه بيان نموديم ابر براء مهمله و اين مأخوذ از قول عربست كه كسيكه نخل خرما را هرس ميكند مى ‏گويند رجل ابر، و (دوّم) اثر بثاء سه نقطه روايت مي شود كه مراد از آن كسى است كه حديثى روايت مي كند يا سخنى حكايت مى‏ نمايد، و اين قول نزد من صحيح‏ترين وجوه است (زيرا) گويا حضرت فرموده است: گوينده‏ اى از شما باقى نماند، و (سوّم) ابن بزاء نقطه‏ دار روايت مي شود و آن بمعنى واثب يعنى بر جهنده است، و نيز ابن بمعنى هالك يعنى تباه گشته استعمال مي شود.